به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر، اولین پیشنشست علمی همایش مجازی ابعاد انسانی- اجتماعی کرونا در ایران با عنوان «تأملات فلسفی درباره بحران کرونا»، چهارشنبه ۲۷ فروردین به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
حسین هوشنگی در این نشست گفت: بلوای جهانی کرونا چالشی مردافکن و آزمونی کمرشکن در برابر حقانیت، ضرورت و بایستگی انسانی پدید آورده است. در مقابل اقبال به علوم طبیعی و تکنیکی و چشم امید جوامع انسانی به دانشمندان و پزشکان در مواجهه با کرونا، گواه روشی است بر اعتبار و پرسشناپذیری جایگاه علوم تکنیکی و طبیعی در نزد همگان. اما بررسی وجه عقلی و جایگاه بایسته علوم انسانی را میتوان از منظری فلسفی به فرهنگ کاوید.
دانشیار دانشگاه امام صادق افزود: فرهنگ بهعنوان موجودیتی بشری و برساخته انسان، هویتی معرفتی، جمعی و بینالاذهانی است که بشر آن را در جهت تعامل با محیط طبیعی و اجتماعی خود ایجاد کرده است. کارکرد فرهنگ، رفع نیازهای تکوینی و طبیعی و تأمین و تضمین رشد و استکمال انسان است. بدین قرار فرهنگ، اصلاح و تکمیل و مهار طبیعت درونی انسان و بیرونی اوست. اگر چنانکه گذشت، فرهنگ ناظر بر طبیعت و طبیعت خاستگاه فرهنگ باشد، غریزه صیانت ذات و کوشش برای بقای نفس، کوناتوس به تعبیر اسپینوزا)، بن و بنیاد طبیعت انسانی است. این تمایل اصلی در قالب خوی استخدام و به خدمت گرفتن جمیع امور، اعم از قوای نفسانی و بدنی تا دیگر اشیا و انسانها در جهت صیانت خود و رفع نیازها و استکمال نفس، ظهور و بروز مییابد.
وی ادامه داد: فرهنگ هم در این نگرش بهمثابه موجودیتی معرفتی مشتمل بر علوم انسانی و طبیعی، اخلاق، حقوق، هنر، دین و غیر ذلک یافته و برساختهای است برآمده از قوای ادراکی انسان و خادم مقاصد و منافع او. رمز و راز مرجعیت و اعتبار علوم طبیعی و تکنیکی دقیقاً در همین کارآمدی و اثرمندی آن است در تأمین خواستهها و مقاصد غریزه صیانت نفس و استخدام به معنای مسخر ساختن طبیعت و تأمین بقا نفس. اما جایگاه علوم انسانی در این میانه چیست؟ آیا این علوم در قیاس با علوم طیبعی، یک نوع تفنن و مشغله صرفاً آکادمیک باید تلقی شود یا برای آن نیز در کلیت فرهنگ میتوان جایگاهی موجه یافت؟
حسین هوشنگی اضافه کرد: پاسخ را باید در همان نگاه فلسفی به فرهنگ جست. از زاویه طبیعت بقا جو و استخدام خوی انسان، همه تلاشهای علمی و عملی او در مسیر رفع نیازها و حل مسائل انسان است. علوم انسانی هم در همین جهت و در خدمت به منافع انسانی طبیعتاً ابداع شده است. البته نیازهای طبیعی و تکوینی صرفاً از سنخ خواستههای مادی و حوائج جسمانی نیست و در انسان طیفی از نیازها و گرایشهای نفسانی، معنوی، فکری، وجودی و حتی زیباییشناختی، شناخته و مسجل است. مانند نیاز به عدالت، آزادی، معنویت و رهایی از تنهایی و پوچی. همچنین میتوان در سلسله مراتب نیازها، خواستههای طبیعی و جسمانی (خوراک، مسکن، پوشاک، امنیت و نیاز جنسی) را مقدم دانست. اما این بهمعنای نفی اهمیت نیازهای مراتب بالاتر نیست.
وی سپس گفت: شناخت و تبیین و اولویتبندی نیازها، تدارک علمی و نظریهپردازی در جهت تأمین آنها همراه با سایر علوم در نیازهای اولیه و بدون آنها در نیازهای ثانویه، از وظایف و کارکردهای علوم انسانی است. اگر انسان بر فطرت صیانت ذات آفریده شده، بر طبیعت اجتماعیبودن هم سرشته شده است. این را ارسطوئیان به مدنی بالطبع بودن انسان تعبیر میکردند. یعنی اجتماعیبودن اقتضای طبیعت اولیه انسان است. البته بنا بهنظر علامه این غریزه و اعتبار استخدام است که وجوب روی آوردن به اجتماع را رقم میزند؛ مدنی بالتبع یا مدنی بالاستخدام بودن انسان. حال خواه طبیعت انسانی یا رفع نیازها و بهاصطلاح اضطرار انسانی ایجاب کند مدنیت و اجتماعی بودن را، سامان دادن به این حیات اجتماعی، تنظیم روابط انسانی، تأسیس نهادهای اقتصادی، سیاسی، تربیتی، دینی و غیر آن و مقرراتگذاری بر آنها و نظارت و صیانت از آنها و تدبیر و اداره آنها در مسیر رفع حوائج انسانی و کسب کمالات بشری محتاج علوم انسانی است.
حسین هوشنگی عنوان کرد: در فرض حدوث بحران و تهدید هر یک از نهادهای خانواده، اقتصاد، سیاست، دین و اخلاق توسط عاملی ویرانگر، ضرورت علوم انسانی بهروشنی احساس میشود. بهعلاوه بررسی پیامدها و تبعات بلایای طبیعی و بیماریهای واگیری همچون کرونا بر زندگی اجتماعی و نیازهای انسانی از عهده علوم طبیعی خارج و از وظایف علوم انسانی است. بر این جمله باید افزود لزوم نگاه نقادانه به جایگاه و عملکرد علوم تکنیکی و تجربی که برعهده علوم انسانی و فلسفی است. نتیجه آنکه علوم انسانی هیچگاه نباید از این خاستگاه خود یعنی رفع نیازهای انسانی، ساماندهی حیات اجتماعی، نظارت نقادانه بر حیات اجتماعی از جمله نهاد علم غافل شود.
وی همچنین اظهار داشت: در این مسیر مشکلات، بلایا، جنگها و بحرانهای اقتصادی، سیاسی و بهداشتی مانند کرونا همچون نهیب و سیلی واقعیت فرصتی مغتنم برای اعتنا به ضرورت علوم انسانی پدید میآورد. بحران در واقع صیانت نفس و حفظ جامعه بشری را به مبارزه میطلبد و این همان خاستگاهی است که علوم انسانی از آن برمیآید و مایه میگیرد. از آفات علوم انسانی همانا مبدلشدن به مشغله صرفاً آکادمیک و درگیر در مسائل انتزاعی و تصنعی و مجادلات فضلفروشانه شدن و گسستن و فارغ شدن از واقعیت یعنی نیازها و استکمالات انسانی است. با الهام از تعبیر لویناس در این حالت علوم انسانی در واقع رویکردی کلام محور اتخاذ میکند. در این رویکرد اشتغال به خودمان پیدا میکنیم و در میان دالهایی بدون مدلول و کر و فرهایی زبانی سیر میکنیم. حال آنکه طریق صواب تأکید بر مسائل انسانی و پیوسته با حیات انسانی و اجتماعی است.
در ادامه مهدی معینزاده به سخنرانی پرداخت. وی گفت: پیش از هر چیز باید روشن سازم که در این نوشتار با پاندمی کرونا بهعنوان یک پدیدار که از منظر من همان ساختار و البته شأن و حیث نشانه یا به تعبیر دینی آیه را دارد مواجهه صورت میگیرد و این بدان معناست که هرگونه خیر و شر یا نفع و ضرر آن برای بنیبشر به تعلیق پدیدارشناختی اپوخه سپرده میشود. این تذکار به خاطر آن آورده شد که علاوه بر افشای طریق روش شناسانه نوشتار، از نقشبستن این تصور نیز مانع آید که وقتی بنده یا دوستان بزرگوارم احیاناً مجاهدات افرادی که این هفتهها و ماههای اخیر از جان مایه گذاشتهاند، جزئی از همان نظام هستیشناختی میشویم که پاندمی ویروس را بهوجود آورده، قصد تخفیف ارزش این مجاهدات را داریم. حاشا و کلّا!
استادیار فلسفه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: این شأن و حیث سخن فلسفی است که بنابر ماهیت خود دیدگاهی رفیعتر از آنچه تکتک علوم خاص اتخاذ میکنند به چنگ آرد تا بتواند از انضمام و فردیت به انتزاع و عمومیت ره برد وگرنه بر کسی پوشیده نیست که پرسنل درمانی درگیر با این بیماری در حقیقت معنایی نو به جهاد و مجاهده بخشیدند. معنایی که برخلاف همیشه نه با قتال که با احیا سروکار دارد.
وی ادامه داد: هایدگر در کتاب «متافیزیک چیست؟» که به دوران پس از چرخش او تعلق دارد، وجود را تقریباً معادل تاب آوردن عدم میشمارد. او البته به ارائه تعریفی از عدم نمیپردازد. لیکن حال و حالتی را در زندگی انضمامی انسان به تصویر میکشد که در آن اموری که پیشتر و در حالت معمول و مألوف زندگی، ربط و نسبتی با انسان برقرار میکردند و در واقع جز پیرا جهان انسان بودند، از دست او میُسُرند و طفره میروند و رخصت برقراری نسبت و ربط با خود انسان نمیدهند. آنها نمیگذارند انسان که در این حال مواجهه با عدم به غریقی میماند بدانها تشبث جوید. در همین کتاب هایدگر از بنیاد و بیبنیاد سخن میگوید. شاید او این مهم را از نتیجه آموخته است که عصر مدرن دورانی است که بشر هیچ بنیادی برای وجود خود نتواند هست. حتی اگر این بنیاد آنی باشد که بنیاد همه بنیادها بود یعنی خداوند.
مهدی معینزاده اضافه کرد: بدین نحو و با شکل گرفتن این مغاک، این انسان ترسها، حرصها را هوای اوست که خود بنیاد عالم میگردد و اومانیسم از پرده برون میافتد. بنیادی که مدرنیته برای عالم بنیان مینهد. امن و عافیت و عدم ترس از آینده آدمی است. هایدگر در بندهای ۱۹ و ۲۰، وجود و زمان مدلل میسازد که چگونه ریاضی و دیدن عالم که با فلسفه دکارت آغاز و با علم گالیلهای- نیوتونی پایههای آن مستحکم گردیده بود جز به سودای نیل به تصویر و تصوری از عالم که هرگز نتواند از کنترل و پیشبینی آدمی خارج شود طرح نگردیده است. ریاضیات، علم متقن است و هر آنچه در آن اثبات شود به تعبیر هایدگر جز داشتههای ایمن از دستبرد آدمی میشود.
وی سپس گفت: جهان ریاضیاتی بدینگونه جهانی است آرام و رام آدمی که از کنترل وی طفره نمیرود و هر حادثهای در آن پیشبینیپذیر است و این همان بنیان مرصوصی است که مدرنیته مؤسس بر عالم ریاضیاتی وعده آن داده بود. هایدگر اما در «متافیزیک چیست؟» و بسیار تفضیلیتر از آن در «افادات به فلسفه» عالم را به نه مؤسس بر بنیاد که بر نابنیاد میشمرد؛ یعنی مؤسس بر مغاک. مسئله آن است که چگونه میتوان بر نابنیاد چیزی چونان حیات را بنیاد نهاد؟ مدرنیته ما را خود بدین داده است که جز با پیشبینیپذیری حوادث و جز با محاسبه ریاضی آماری درصد خطر، قدم از قدم بر نداریم.
مهدی معینزاده خاطرنشان کرد: پس اساساً چگونه باید با این بنیاد بیبنیاد کنار آمد و با وجود آن و میل در مجاورت و همدمی با آن به زیستن ادامه داد؟ این همان سؤالی است که مدرنیته با ابتنای بنیادی امن برای وجود دیریست از اذهان زدوده است. چگونه باید عدم را تاب آورد؟ چگونه میشود مرگ را که در آن تمام بنیادها در هم فرو میریزد همواره نصبالعین قرار داد و باز زنده بود؟ چگونه میتوان بدین حقیقت مقر بود که گام برداشته شده، هیچ تضمینی نیست که دوباره بر زمین فرود آید و کماکان قدم در ره حیات نهاد؟
وی افزود: بار دیگر به هایدگر رجوع میکنیم. او در بازپسین بخشهای مقاله «پرسش از تکنولوژی» عنوان میکند که نجات، همانجاست که خطر آنجاست و اساساً نجات برخاسته از خطر است. از جنگاوری نقل میکند که گفت هرگز زندگی را به شدت و حدت زمانی که در جنگ پس از کشتن یک جنگاور سراغ دیگری میرود و نمیداند که خواهد کشت یا کشته خواهد شد حس نکرده است. نجات همانجاست که خطر آنجاست. در همین مقاله «پرسش از تکنولوژی» است که هایدگر فتوای مشهور و البته غریب خود درباره نسبت علم و تکنولوژی را نیز صادر میکند: تکنولوژی بر علم مقدم است. مراد هایدگر البته نه تقدم زمانی، بلکه تقدم وجودی است. تکنولوژی وجوداً متقدم بر علم است.
مهدی معینزاده همچنین اظهار داشت: این قول را باید چنین فهم کرد که سودای تسلط بر عالم، حرص کنترل و پیشبینی همه چیز، جهان را همچون ذخیره دائم و قائمی برای امیال آدمی دیدن و … که این خرد مولود اومانیسم و در بنیاد قرار گرفتن انسان و خواستههای اوست موجد علم بوده است. کارل یاسپرس در «روانشناسی جهانبینیها» از وضعیتهایی همچون مرگ، بیماری، هجران، سوگ، حرمان و… به موقعیتهای مرزی تعبیر میکند. بر آنم که سخنِ فلسفی و شاید هر سخن دیگری نیز وقتی موقعیتهای مرزی را موضوع خود قرار میدهد به سخن دینی تقرب پیدا میکند.
وی در پایان گفت: بیماری کرونا در بدبینانهترین آمار ممکن هنوز حتی به اندازه نصف زلزله بم نیز تلفات نداشته است. کرونا اما مکان فاجعه را در مقایسه با زلزله بم به وسعتی بیشتر و زمان آن را از ساعتی در یک روز زمستانی ۹۲ به همه زمانها دست کم به زمانی نامعلوم گسترش داده است و بههمینجهت در امان پنداشتن خود و فاجعه را مختص دیگران پنداشتن را محال کرده است. گویی همنشینی دائم ما را با مرگ که با راندن مرگ به وضعیتها و مکانها و زمانهای خاص از زندگی خود، دورش ساخته بودیم هر دم به رخ میکشد و ما را تذکار میدهد که حیات چیزی جز دمخوری دائم با مرگ، این قطعیترین حقیقت زندگی ما، نیست. چیزی نیست جز عدم را تاب آوردن. این گویی همان معمایی است که حق اراده به نجوای آن به گوش ما کرده است. امروزه متخصصین تعلیم و تربیت به والدین توصیه میکنند که اگر عملی ناشایست از کودکشان سرزد، از او بخواهند به اتاقش برود، در به روی خود ببندد و در کارهای خود تأمل کند. شاید هر چند هم احتمالش کم بوده باشد، قرنطینه جهانی چنین مجالی را برای بشریت فراهم کند.
نظر شما